اول از اقداماتش میگم بنده هیچ شناختی از این جوان نداشتم و وقتی امارشو از داداشم که یه روزی همکلاسش بوده و بچه های رفقاش گرفتم واقعا افسوس خوردم اخه چرا ما باید این بچه هارو با چنگ و دندان نگهشون داریم به خدا ایشون در اوایل کارش اینجور که داداشم میگفت یه وبلاگ داشته به نام داف برزک وبه دلیل باز دید کم دوباره وبلاگی میزنه به نام فینیش لایف که اونم فکر میکنم بازدیدی نداشته این اقا در ائایل کار به کارهای طنز پرداخته اینجوری که پیداس طنز پردازه کارهایی مانند سندباد 1 -2-3 و گنج برزک که من فقط گنج برزکو دیدم واقعا با کمترین امکانات کار قشنگی ارائه داده چند سال پیش فکر میکنم وبلاگی ایجاد میکنه به گفته ی رفیق وبلاگ نویسش حمید وبلاگو راه انداخت الانم میخواد همه رو ببنده که ول کرده امیدواریم که اینگونه نباشه فضای مجازی برزک زیاد رونقی نداشته به جز دوسه نفر که الان هم فعالیت میکنن تو اون سال هنرمند با مطالب جنجالیش واقعا مردم رو روبه اینترنت کشوند من در گوگل داشتم سرچ میکردم که مطالبی از مافیا دستگیرم شد یه نفر با ایشون مصاحبه کرده مثل اینکه مطالب مصاحبه رو از سایت mafiabarzok.mihanblog.com دیدم و کپی کردم شما هم برید مطالبش رو بخونید فکر کنم حمید مطالبشو اونجا بایگانی میکرده مطلب مصاحبشو من در اینجا براتون میزارم ببینید جالبه
اینم مصاحبه با هاما 71 مدیر مافیا ی قبلی به سختی تونستیم پیداش
كنیم تا روی كوه تپه قلعه قرار گذاشتیم و بخونید خیلی جالبه در ادامه مطلب
سلام به همه من secret طراح این وبلاگ هستم خب وبلاگ هاما كه بسته شد من یه مصاحبه ای ترتیب دادم با هاما تا از اول تا آخر وبلاگش رو برامون توضیح بده . حالا كجا پیداش كنیم :
من :سلام ح چطوری :
هاما:سلام چاكرم هی بد نیس میگذره
من: ح من یه وبلاگ طراحی كردم تو نظرات وبلاگم خیلی ها گفتن هاما كجا رفت چرا رفت
هاما:خب در جواب این سوالت باید بگم من تا جایی كه بود مقاومت كردم ولی به دلیل ...با لاخره من هم میخوام تو برزك زندگی كنم
من:یعنی اگه این وبلاگو ادامه میدادی دیگه نمیتونستی ادامه زندگی بدی توبرزك
هاما:نه واقعا نمیتونستم چون وقتی تو شهر داشتم قدم میزدم میدیدم مردم به چشم یه آدم سیاسی بهم نگاه میكنن
من:هاما خب خداییش تو هم تند رفتی
هاما:به نظر شما حرفهای من دروغ بود
من:نه دروغ نبود ولی میشد بهتر از این ها هم شرح داد
هاما:خب من نتونستم دیگه من با یه زبون خودی توضیح میدادم وبا لحن طنز كه اكثر بازدید كنندگانمون این لحن را دوست داشتن
من:هاما دردت چیه:
هاما:از كجای دردم بگم
من :از همش
هاما:خب من تو همین شهر بزرگ شدم تو دوران دبیرستانم بیشتر با مشكلات شهرم آشنا شدم كم كم این مشكل بزرگ شد خب منم مثل اكثر جوان ها نمدونستم باید دردمو به كی بگم خب ببینید وقتی میخواستم یه دوستامو دعوت كنم تو شهرمون واقعا خجالت میكشیدم چون هیچی نداشت الان یه كم بهتر شده این یك هزارم دردم بود دیدید وقتی ظهر میشه همه موتوری ها میان تو محل وقت تعطیلی مدارس چرا اینا دلیلش چیه اینا جواب داره راه كار داره
من:هاما شما برای اینكه مافیا رو طراحی كنید اول تنها نبودی درسته؟
هاما:درسته ما هفت نفر از بچه های شهر برزك بودیم كه من این وبلاگو مدیریت میكردم
من:میتونم بپرسم كیا بودن
هاما:خیر
من :چی شد كه تنها شدی:
هاما:خب اول كه یه خورده تند رفتیم تهدیدمون میكردن رفتم خونهامون به پدرمادرامون شكایت میكردن پدرا و مادرم كه دیگه میشناسیدشون سریع ....
من:كی تهدیدت میكرد
هاما:نمیشه اسم ببرم ولی اكثرا مسولامون بودن
من:چی جوابشونو میدادی:
هاما:چی باید میگفتم یا میگفتم این وبلاگ از من نیست یا كه میگفتم كدوم حرفام دروغه
من:هاما روزانه چند نفر بازدید كننده داشتی؟
هاما :حدودا 135 نفر كه 75درصدشون از خود برزك بودن
من:نظرهاشون چی بود:
هاما:گاهی وقتها حمایت میكردن گاهی وقتها تهدید میكردن گاهی وقتها درداشونو میگفتن كه بزنیم تو وبلاگ
من:این اواخر شنیده شده بود كه م-ص اسپانسر مافیا شده بود؟
هاما:بله خودم هم شنیدم باید بگم نه ایشونو ما اصلا ندیدیمش كه بخوایم باهاش همكاری كنیم
من:قضیه ی آقای سنجریان چی بود:
هاما:یكی از بازدید كنندگان وبلاگ ما یه ایمیل برا ما زد كه یه سری مطالب توش بود ما هم تایید كردیمو زدیم تو وبلاگ كه دردسر ساز شد من از همینجا از آقای سنجریان معذرت میخوام
من:اخیرا جلسه ای هم در مورد این موضوع برگزار شد در منزل م ص اونجا چی گفتی :
هاما :بله خب با من تماس گرفتند كه به اونجا برم رفتم دیدم رئیس پایگاه آقای راستی و آقای آقاجانی اونجا بودن یه سوال ازم پرسیدن كه كسی به شما پول میداد كه این مطالب رو بزنی منم گفتم نه
من:پس عجیب خراب شدی سر وبلاگ
هاما:خراب شدنش به كنار هیچكس نبود كه بیاد پشت من در بیاد و ازم حمایت كنه
من:الان چی دیگه ادامه نمیدی؟
هاما:فعلا گذاشتم كنار تا بعد ببینیم چی میشه
من:از كیا شكایت داری:
هاما:از همه اونایی كه تهدید میكردن رفتم خونمون و یه سری حرف بیخود به پدر مادرم زدن
ادامه دارد
ایشون با سختی های زیادی روبه رو شده گویا ولی جرئت و فکر ایشون من رو واقعا حیرت زده کرده ایشون 2 ماهی میشه که با وبلاگ و دنیای مجازی خدافظی کرده من نظرهای زیادی دربارش داشتم همه فکر میکردن که من حمید هنرمندم تا بعد جا افتاد که من اون نیستم البته هنوزم بعضی ها همون فکرو میکنن خلاصه حمید دلش پره بیایید همه نظرهایی بدیم که شاید او به دنیای مجازی برگردد وچراغ مافیا و دنیای مطالب جذابش دوباره روشن شود مرسی از همتون